یک روز خوب +این روزهای من و حسناگلی
روز جمعه 13/10/92 سه نفری واسه ناهار رفتیم بیرون خیلی روز خوبی بود و خیلی هم خوش گذشت مخصوصا به شما که یه لحظه اروم نمیگرفتی من و بابا هم بهت هیچی نمگفتیم گذاشتیم تا دلت میخواد بازی کنی ولی بازی شما فقط خاک بازی بود و منم حواسم بود که دستت و تو دهنت نکنی اینجا صدات کردم که بیای ازت کنار دریا عکس بگیرم شماهم اومدی و خودت و لوس کردی که ازت عکس بگیرم بعدم سریع رفتی که بازی کنی... جدیدا خیلی دختر مهربونی شدی و یه دفعه جوگیر میشی میای من و بابا رو بوس میکنی حتی اگه تو اوج بازی باشی جمعه هم همینطور رفتی بازی کردی و بعد 20دقیقه اومدی و گفتی بـــــــــو (بوس) منم نشستم و بوسم کردی بعدم ی...
نویسنده :
مامانی
10:07